شب نورد
چهارشنبه, ۵ مهر ۱۳۹۶، ۰۹:۱۷ ق.ظ
شب نورد
شبگریزی شبستیزم، مینوردم جانِ شب را
میشکافد تیغِ خشمم پردهٔ پنهانِ شب را
مانده در دریای ظلمت کشتیِ امّیدم، اما
میدرد این ناخدای باخدا طوفانِ شب را
دستِ این آوارِ ظلمتبار بر دوشِ تحمّل–
مانده، کو نوری که تا بند آرد این بارانِ شب را
تا رهایی یابد از این بسترِ ظلمتپرستی
صبحْ میافشاند اشکِ سیمگون دامانِ شب را
صد سپیده سر زد از چاکِ گریبانش ز پاکی
کو چو مجنون عاقلی کو بشکند زندانِ شب را؟
پلهپله تا رهایی پابهپای نور رفتم
تا چو فرّخ درشکستم قلعهٔ ویرانِ شب را.
تیر ۱۳۸۰
دختاک، فرخ سائس، نشر شایسته، چاپ اول، تبریز، ۱۳۸۵، ص ۲۳.
۹۶/۰۷/۰۵